شاید از کوچه شروع شد..
شاید از سنگینی دستی و بسته بودن دستانی دیگر..
یا از فشار در و دیوار
یا که قبل تر از آن... از مرگ پدر
دقیق نمیدانم این درد از کجا شروع شد.... دردی عمیق
دردی که ریشه در فدک دارد.. دردی که ریشه در سقیفه دارد
دردی که بیشتر شد در کوچه های مدینه .. نه از سنگینی دست و کبودی صورت..
بیشتر شد وقتی شنید طفل هشت ساله اش، تمام راه برگشت به خانه، خودش را سرزنش میکرد
دست مشت کرده.. زیر لب تکرار میکرد
اگر فقط کمی قدم بلندتر بود......
دردش بیشتر شد.. نه از فشار درو دیوار..
از فشار بی حُرمتی.. آخر این در ریشه و اصالت داشت..
این خانه مأمن رسول خدا (ص) و این بانوی پهلو شکسته دخت گرامی ایشان بود؛
دردش شدت یافت وقتی ولیّ خدا را دست بسته، تنها و بی یاور میان جماعتی کور دل دید..
پهلویش تیر کشید وقتی نامردی آنانی را دید که روزی با علی وسط میدان بودند و حال تماشاگرانی بیش نبودند..
آری!! دردی عمیق.. دردی به وسعت تاریخ...
درست نمیدانم از کجا شروع شد.. ولی خوب میدانم به کجا ختم شد..
تاریکی شب... سکوت.. تشییع غریبانه.. قبر مسطح.. چهل قبر کاذب..
هزارو چهارصد سال گمنامی..
فرق شکسته... جگر تکه تکه... سرهای بریده.. زهر..
نوشیدنی زهرآلود .. زهر.. خرمای زهرآلود..
انگور زهرآلود.. شربت زهرآلود.. طعام زهرآلود..
شربت زهرآلود...
و هزارو صدو شش سال غیبت...
اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ.
.
.
دردی وسیعتر از وسعت تاریخ..
موضوع: